به نام خالق دوستیهایمان
سلام دوستای گلم...عزیزای خودم...حالتون خوبه که ایشالله...خیلی خوب...زود برم سر حرفام...خوب...من خیلی دوست و رفیق دارم...بیشتره بیشترشونم یا همسن خودمن یا یه ذره کوچیکتر یا بزرگتر...خوب...ولی توی همسن و سالای خودم از همه بیشتر با زاگرس صمیمی هستم...چرا؟...خوب دلایل زیادی داره...ولی چیزی که بیشتر از همه دلایل دیگه باعث میشه من همیشه زاگرس رو صمیمی ترین دوست خودم بدونم یه حالت خوبیه...زاگرس همینطوری اورجینال همه کاراش با تحقیق همراهه...حتی مثلا یه چیزای مشخص ..مثل اینکه من وختی میخام در خونه رو باز کنم کار خاصی نمیکنم فقط در صاب مرده رو باز میکنم...ولی زاگرس قبل ازینکه درو باز کنه اول بهش نگاه میکنه یه ذره بهش دقت میکنه بعد با دقت بازش میکنه...یعنی منظورم اینه که احتیاط میکنه...دقت میکنه...تحقیق میکنه.....باعث میشه حرف زدنش....انجام کاراش ..همه چیزش یه ذره کندتر از بقیه بنظر برسه...این زاگرس کلا یه آرامش خاصی توی وجودشه ...نمیگم اصن اشتباه نمیکنه ولی اشتباهاتش نسبت به من یا دیگران خیلی کمتره...یه بار اومده بود خونمون توی اتاق من بودیم منم همینجوری الکی ازش پسیدم ..بنظرت الان شبه یا روز؟؟...خوب کاملا مشخص بود که شب نیست...ولی این زاگرس پاشد رفت کنار پنجره بیرونو نگاه کرد بعدش به ساعت نگاه کرد بعدش گفت الان روزه طرفای عصر...خوب...اون تو همه کاراش همینجوره...و...ایستاده بود همچنان خیره در خورشید...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت..هانی هستم...مرسی
ادامه مطلب |